دگر شب شد که من جانم بسوزد
♥
گریبان تا بدامان بسوزد
♥
برای خاطر دلدارم امشب
♥
همی دانم که ایمانم بسوزد
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥دگر شب شد که من شیدا بگردم
♥
چو ماهی بر لب دریا بگردم
♥
پلنگ در کوه و آهو در بیابان
♥
همه جمعند و من تنها بگردم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥دگر شب شد که هر کس با عزیزش
♥
کند بازی بزلف مشکین بیزش
♥
بجز این دل که دلداری ندارد
♥
نشیند با دل خونابه ریزش
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥دگر شب شد که مشتاق حضورم
♥
کنم یاد از رفیق گشته دورم
♥
نسوزد هیچ عاشق مثل این دل
♥
خمیر اسا گرفتار تنورم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥دگر شب شد که دل بیتاب گردد
♥
دو چشمم ناامید از خواب گردد
♥
عجب باریست بر دوش تو ای دل
♥
که بر کشتی نهی غرقاب گرد
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نظرات شما عزیزان:
|